♥خوش آمدید بفرمایید یه فنجون قصه♥

♥امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید♥


اورژانس

نویسنده : Mohammadreza تاریخ : دو شنبه 1 دی 1393

طرف لکنت زبون داشته.
زنگ میزنه اورژانس که بیان جنازه ی همسایشو ببرن!
میگه: اااالو اااوورجانس ،این ههههمسسسایمووون ممممرده!
یه آمبولانس میفرررررستین؟!...
طرف میگه: آدرستون؟!
یارو تا میاد آدرسو بگه زبونش بند میاد میگه: ظظظظظ!.........
طرف میگه :ظفر منظورته ؟
میگه: نننننننـــنه!
طرف فکر میکنه سرکاره قطع میکنه!
یه هفته بعد همین اتفاق میفته بازم طرف میگه :آدرستون؟
باز زبونِ یارو بند میاد میگه: ظظظ ظ!
طرف میگه ظفر؟ میگه: ننننه!
باز مامور اورژانس فکر میکنه سرکاره قطع میکنه!
یک! ماه رد میشه،باز طرف زنگ میزنه میگه:
اااااووووورژانس، این هههمسایمون ممممرده محلللمون بوی گند
گررررررفته یه آمبولانس بببفرستیییین!
طرف میگه :آدرستون؟!
باز زبون یارو بند میاد میگه: ظظظظ!
از اونور میگن :آقا منظورت ظفره؟!
طرف میگه :آآآآررررره آآآآشغااااال؛
آآآآررره کککککثافت
ککشووووندم آورددددمش ظفر ، ببییییا بببرش



:: موضوعات مرتبط: یه فنجون قصه، اورژانس، ،

صفحه قبل 1 صفحه بعد





تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ♥ یه فنجون قصه ♥ مي باشد.