♥خوش آمدید بفرمایید یه فنجون قصه♥

♥امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید♥


پیرمرد هوسباز

نویسنده : Mohammadreza تاریخ : سه شنبه 2 دی 1393

يه مرد ۸۰ ساله ميره پيش دكترش براي چك آپ.
دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:
هيچوقت به اين خوبي نبودم.
تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم
و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه.
نظرت چيه دكتر؟
دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه:
خب… بذار يه داستان برات تعريف كنم.
من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه.
اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده.
يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته
اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل.
همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها
يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش.
شكارچي چتر رو به طرف پلنگ نشونه مي گيره و .... بنگ!
پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!
پيرمرد با حيرت ميگه:
اين امكان نداره! حتماً يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!
دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقاً منظور منم همين بود...!



:: موضوعات مرتبط: یه فنجون قصه، پیرمرد هوسباز، ،

صفحه قبل 1 صفحه بعد





تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ♥ یه فنجون قصه ♥ مي باشد.